رد لاستیک تصادف هفته گذشته هنوز روی آسفالت جا مانده و چند متر آنطرفتر، «محمدعلی ساعدی» ۷۲ساله با عصا ایستاده است. هر روز از این مسیر عبور میکند اما میگوید پلههای بلند پل برایش مثل بنبست است. خنده تلخی میکند و میگوید سه سال پیش زانوهایش را عمل کرده و هر بار که به پل میرسد باید بین خطر عبور از وسط خیابان و درد بالا رفتن از پلهها یکی را انتخاب کند.
«زهرا رضایی» ۵۶ساله، کمی آنسوتر، با صدای آرام میگوید پل هوایی برای جوانهاست، نه برای او که با هر قدم مشکل تنفسی پیدا میکند و تا بالای پل برسد قلبش تندتر از همیشه میتپد.
اما همه پلهای شهر چنین نیستند. پل هوایی شهید بابایی، با آسانسور و نور مناسب، برای بسیاری از سالمندان مسیر امنتری است. «عباس نوروزی» که برای نماز به مسجد میرود، میگوید اگرچه گاهی آسانسور خاموش است، اما همین پل برایش نشانه آسودگی است. تفاوت میان این پل و پلهای دیگر شهر، تفاوت میان احترام به عابران و فراموشی آنهاست.
میان بلوار شهید سلیمانی تا بلوار اسدآبادی، عابران اغلب تجربه مشترکی دارند؛ برای بسیاری، رسیدن به پل نه انتخاب، بلکه منصرف شدن از ادامه مسیر است. «امیر شجاعی» ۳۸ساله که از کودکی روی ویلچر است، با لحنی آرام اما سنگین میگوید هربار که به پل میرسد، باید برگردد، چون رمپی برای عبورش وجود ندارد و همین انگار به او میگوید این بخش شهر برای تو ساخته نشده است.
او میگوید میخواهد مانند دیگران از خیابان رد شود، اما همیشه مجبور است اسنپ بگیرد و دور بزند. در تقاطع ولیعصر، با وجود پلهبرقی، باز هم زنانی با کالسکه، پیرمردانی با زانوی عملشده و جوانان معلول ناتمام رها کردن مسیر را انتخاب میکنند.
در جنوب شهر، چهره پل عابر پیاده بلوار اسدآبادی خستگی مزمنی دارد؛ نردههای بریدهشده، پلههای زنگزده، تهسیگارهایی که بیاعتنایی را فریاد میزنند و تاریکیای که آزاردهنده است. بیشتر مردم ترجیح میدهند از میان همان نردههای شکسته مسیر خود را پیدا کنند؛ راهی که شاید در ظاهر سریعتر باشد اما بهایش احتمال جانباختن در شلوغی خیابان است. در چنین فضایی طبیعی است که مرزهای میان عادت و خطر در ذهن مردم کمرنگ شود.
«رضا کرمی»، کارگر همان حوالی، با اطمینان میگوید پل آنقدر تاریک و خلوت است که کسی رغبت بالا رفتن ندارد و گاهی کارتنخوابها روی آن میخوابند.
«مریم سلطانینژاد» ۶۴ساله هم میگوید سی پله در هر طرف پل برای او یعنی نفستنگی و تپش قلب؛ پل برای او کاربردی ندارد، فقط مانعی است که سر راهش قرار گرفته.
در یک مشاهده میدانی، وقتی از رهگذرانی که بدون استفاده از پل از خیابان عبور کرده بودند پرسیده شد چرا پل را نادیده میگیرند، اغلب آنان مسائلی مانند دور بودن، نبود پلهبرقی، عجله داشتن یا مکانیزه نبودن پل را دلیل کار خود میدانستند؛ در حالیکه زمان صرفهجوییشده چندان تفاوتی با عبور ایمن از روی پل نداشت. بعضی دیگر گفتند خیابان آنقدر شلوغ نیست که نیاز به پل باشد و عدهای هم اصلاً توضیحی ندادند. همین چند پاسخ کوتاه کافی است تا روشن شود مشکل فقط رفتار عابران نیست؛ مسئله، مجموعهای از خستگی، بیاعتمادی، بیامکانی و طراحی ناهمساز با زندگی روزمره مردم است.
برای بررسی این گلایهها سراغ مدیران شهری رفتیم. «علیرضا زارعی»، مدیرعامل سازمان حملونقل و ترافیک شهرداری قزوین، پل اسدآبادی را یکی از چالشهای جدی شهر میداند و میگوید طی یکسالونیم گذشته چهار بار نردهها و لاین میانی آن بازسازی شده است. به گفته او، بخشی از واحدهای صنفی اطراف پل—بهویژه ابزارفروشیها—برای جابهجایی قطعات، نردهها را میبُرند و همین باعث تکرار آسیب و هزینه مضاعف میشود؛ هزینهای که میتوانست صرف نگهداری پلهای دیگر شود.
او توضیح میدهد با افتتاح تقاطع غیرهمسطح دفاع مقدس بخشی از ترددها تغییر خواهد کرد، اما تا زمانی که فرهنگ استفاده از پل تقویت نشود، باز هم مردم عرض خیابان را ترجیح میدهند.
زارعی میگوید در تقاطع ولیعصر، باوجود پلهبرقی، اکثر مردم پل را نادیده میگیرند و چون رانندگان انتظار عبور عابر از زیر پل را ندارند، سرعتها بالا میرود و همین بستر تصادف را فراهم میکند.
او همچنین اشاره میکند که قزوین از پیشتازان چراغهای هوشمند است و بخشی از آنها به برق خورشیدی مجهز شدهاند تا در زمان قطعی برق، هیچ چهارراهی خاموش نماند.
از سوی دیگر، سرهنگ «علی آسیایی»، رئیس پلیس راهور قزوین، هشدار میدهد که سهم عابران پیاده در تصادفات فوتی و جرحی شهر نگرانکننده است و بیشتر قربانیان بالای ۵۰سال دارند؛ کسانی که پلهای غیرمکانیزه عملاً برایشان قابل استفاده نیست. او میگوید مسیرهای شهری باید طوری طراحی شود که مردم بدون ترس از خیابان عبور کنند.
در ادامه، «فرجالله فصیحیرامندی» رئیس شورای شهر، از احداث چند پل جدید در نقاط حادثهخیز و تجهیز دو پل قدیمی به آسانسور خبر میدهد. او از سرقت پلهبرقی پل ترمینال نیز میگوید و اینکه روشنایی و نردههای پل اسدآبادی در اولویت رسیدگی قرار دارد. درباره حضور کارتنخوابها هم تأکید میکند که هرچند شهرداری گرمخانه و سرپناه فراهم کرده، اما بسیاری از این افراد به دلایل فرهنگی یا اعتیاد از حضور در مراکز حمایتی خودداری میکنند و همین باعث ایجاد ناامنی در فضاهای روی پلها شده است.
دکتر «محمود داوران»، برنامهریز شهری، مشکل را در لایهای عمیقتر میبیند: او معتقد است پل وقتی با بافت شهری هماهنگ نباشد و جذابیت بصری، نورپردازی، مصالح متناسب و امکانات ایمنی نداشته باشد، شهروندان آن را بهعنوان بخشی از زندگی خود نمیپذیرند.
«محمد فلاح صفری»، مدیر پیشگیری از وقوع جرم دادگستری قزوین، نیز تأکید میکند که احساس ناامنی روی پلها-از تاریکی و بریدگی نردهها تا مزاحمتهای احتمالی برای زنان-نهفقط جان مردم را تهدید میکند، بلکه هزینههای بازسازی را هم بر بودجه عمومی تحمیل میکند و سرمایه اجتماعی را فرسوده میسازد. او میگوید مشکل اصلی این است که پروژههای شهری، از پل گرفته تا معابر، بدون پیوست فرهنگی و اجتماعی و بدون توجه به نیاز واقعی شهروندان اجرا میشود.
این مجموعه روایتها، از گفتوگوهای مردمی تا توضیحات کارشناسان، یک پیام مشترک دارد: فاصله میان پل و انسان در قزوین، گاهی بیشتر از فاصله میان دو سوی خیابان است. پلهایی که باید از جان مردم محافظت کنند، به دلیل خستگی سازه، نبود امکانات، تاریکی، ترس و بیاعتمادی، خود به عامل خطر تبدیل شدهاند. شهری مثل قزوین برای عبور ایمن نه فقط به سازهای محکم، بلکه به طراحی درست، درک نیاز شهروندان و نگهداری مسئولانه نیاز دارد؛ وگرنه هیچ پلی حتی اگر در بلندترین نقطه خیابان ساخته شود؛ کارکرد واقعی خود را پیدا نخواهد کرد.


