نجفآبادی در گفتوگو با «فروردین امروز» به بیان برخی از دغدغههای خود پرداخته است؛ دغدغههایی که او ترجیح میدهد پیشاز پرداختن به خوشنویسی و گرافیک درباره آنها سخن بگوید. اما با این حال او به تکنیک کارش نیز اشاره میکند و از فعالیتهایش هم میگوید. گزیدهای از این گفتوگوی یک ساعته پیشروی شما است.
– از پاییز سال گذشته که اعتراضات فضای عمومی کشور را دربرگرفت، کار هنرمندان با مشکلاتی همراه شد از جمله اینکه آنها نمیتوانستند در کارهای خود بیتفاوت به مسائل موجود عمل کنند و همچنین انتظار مردم از حمایت هنرمندان بر این موضوع بیشتر دامن میزد. آن روزها را چطور گذراندید؟
تا چند سال پیش وقتی کارهای هنری خودم را در سطح شهر میدیدم، خوشحال میشدم. اما از زمانی که شاهد اتفاقات سخت و ناگواری در جریان اعتراضات بودم؛ نگرانی، فکر و دلمشغولی زندگی من هم طبیعتا تغییر کرد، یعنی دیگر این روزها دغدغهی اصلیام طراحی لوگو و خوشنویسی نیست؛ گرچه هنر و گرافیک همیشه برای من مانند یک قرص مسکن عمل کرده و ابزار و وسیلهای برای تفکر بیشتر است. با اینکه در فضای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی حال بسیار بدی داشتم اما بر این باور بودم و هستم که باید سرپا بمانم و حق ندارم افسرده و دلمرده بشوم چون معتقدم زمانی که در زندگی نا امید شوی دیگر تمام شدهای!
– این اعتقاد وجود دارد که هنرمندان در تنگناها و محدودیتها تلاش میکنند با آثار خود، پیام و مفاهیم مورد نظرشان را به مخاطبان منتقل کنند. چهقدر به این موضوع معتقدید و به نظر شما آیا گرافیستها هم بر همین باور عمل میکنند یا خیر؟
در هر دوره تاریخی بالا و پایینهایی وجود دارد، یعنی یک زمانی دوره ثبات و دورهای دیگر هم زمان اوج دردهای عمومی محسوب میشود. در دوره ثبات نمیتوانیم از هنرمند خردهای بگیریم که چرا به ریزترین مسائل جامعه نمیپردازد و انتظار زیادی از آنها برای انجام مسئولیت اجتماعی وجود ندارد چون جامعه در مرحله سکون و آرامش است یعنی مردم با خیال راحت به گالریهای هنری و تئاتر یا سینماها میروند و لذت میبرند.
اما یک دورهای وجود دارد که زمان پیک یا اوج فشار و رنجها بر مردم است. در این زمان هنرمند دیگر نمیتواند در جزیره خودش به تنهایی و به دور از مسائل و مشکلات اجتماعی زندگی کند؛ برای مثال نمیشود که هنرمند درِ خانه خود را قفل کند و مشغول کشیدن نقاشی از مناظر و طبیعت باشد، چون مردم مخاطب اصلی هنر او هستند و اگر ببینند که هنرمند با آنها همدرد و همصدا نیست او را رها میکنند تا در انزوا باقی بماند.
– دلنوشتههایتان از زمان نوجوانی نشان از علاقه شما به هنر خوشنویسی و گرافیک دارد، چه شد که این دو هنر را جدی گرفتید؟
از کودکی ذوق نقاشی و ساختن آثار هنری در وجودم بود و کمکم در نوجوانی به خوشنویسی گرایش پیدا کردم و قدم در راه این هنر گذاشتم، اما بعد از طی دورههای حرفهای خوشنویسی، کاملا بیاختیار در عالم گرافیک پرتاپ شدم و حس کردم که عالم گرافیک برای روحیهی فرار از قفسی که من داشتم بسیار لذتبخشتر است چون زندگی در چارچوب سفت و سخت خوشنویسی برای من کمی مشکل بود، اما رهایی و آزادی در گرافیک، بهخصوص کار با کلمات، حریف این روحیهی بلند پروازانهام میشد.
– برخی معتقدند که امروز شماری از گرافیستها بیش از آنکه در خلق آثارشان از خلاقیتهای فردی بهره ببرند، کارهایش متاثر از نرمافزارهای مختلف است. چه نگاهی به این مساله دارید؟
به نظرم اگر یک گرافیست پشتوانه کارکردن با دست و کاغذ و ابزار هنری را نداشته باشد کارهای او قطعا روح نخواهد داشت کمااینکه طراحان گرافیک اولیه با دست اتود میزدند و دیزاین میکردند و آن ذهن خلاق رشد مییافت تا زمانی که به صنعت دیجیتال رسیدیم.
برای من نرمافزار، ابزار راحتترشدن اجرای کارهاست و چون لاجرم باید خروجی یک اثر گرافیکی در اغلب موارد امروز، دیجیتالی باشد مجبورم که با آن کار کنم اما اگر نرمافزار را از من بگیرند باز هم میتوانم که با دست، راپید و کاغذ کارم را پیش ببرم و لوگو بسازم، هرچند که نسل ما یک پله از نسل هنرجویان دیجیتال جلوتر است ولی با این حال معتقدم که باید خودمان را با دنیای امروز هماهنگ کنیم.
– وضعیت گرافیک را در قزوین چگونه میبینید و فعالیت انجمن تجسمی استان را چطور ارزیابی میکنید؟
همانطور که میدانید اصولا بخش ارتباطی جامعه ما با گرافیک پیش میرود و میتوانم بگویم که این رشته درگیرترین شاخهی هنر با کف جامعه است. روزنامهها و مجلات، جلد کتابها، تبلیغات محیطی، تابلوها و سربرگها، حتی تلویزیون و سینما، همه با گرافیک همنشینند.
در قزوین هم طراحان گرافیک ایدهپرداز و دغدغهمندی نسبت به مسائل روز وجود دارد، ولی از زمانی که جامعه دچار شکاف عمیق خودیها و غیرخودیها شد و خطکشیهایی بین هنرمندان توسط مسئولان صورت گرفت و دودستگی در فرهنگ سیاسی به وجود آمد، طبیعتا این موضوع بر فعالیت هنرمندان به ویژه انجمن تجسمی استان نیز تاثیر گذاشت و متأسفانه دیگر شاهد ذوق و اشتیاق برنامههای هنری تجسمی در شهر نیستیم اما انجمن، خانهی هنرمندان است و از آنجا که پرداختن به ریشهها همیشه مهمتر از شاخ و برگها میباشد، حالا باید دید چرا هنرمندان از این خانه فاصله گرفتند.
– و حرف آخر سعید نجفآبادی؟
حرف آخر من این است که اگر کسی در حال حاضر به مسائل اجتماعی و سیاسی فکر نمیکند و دغدغه مشکلات متعدد جامعه را ندارد، مخصوصا این که هنرمند هم باشد درنهایت خود او نیز در این گرداب غرق میشود. خطاب به خودم میگویم که در این زمان، وظیفهی اصلی من هنرمند، فقط خلق یک اثر هنری زیبا نیست بلکه باید در جایی بایستم که بتوانم مسائل موجود را با دقت و منصفانه ببینم، درست بیاندیشم و در حیطهی کاری خودم سالم کار کنم و با هنر و قلم بر ایجاد آگاهی و بینش و تفکر در جامعه مؤثر باشم تا وجدانم هم در قبال جامعه و و هم در پیشگاه خود و خداوند آسوده باشد.