کتاب را که می گشایی با پیش گفتار،مقدمه،زندگینامه چهار شخصیت روشنفکری ایران و تحلیلی از آثار و آرای سید حسن تقیزاده ،حسین کاظمزاده ایرانشهر،احمد کسروی، تقی ارانی آشنا میشوی و مولف در این اثر کوشیده است چارچوب گفتمان نسل دوم روشنفکری ایران را تبیین و آرا و عملکرد آنها را از حیث درون گفتمانی (بررسی توازن و تعارضات آن) و برون گفتمانی در ارتباط و اعتبار یک نظریه در رسیدن به واقعیتهای تاریخی و اجتماعی مورد نقادی قرار دهد.
اما قبل از نقد و بررسی آرای این چهار تن میکوشد ارتباط نسل دوم روشنفکری را با نسل اول که در جهت تحقق حاکمیت قانون و توسعه آزادیهای سیاسی و نوسازی در ایران گام برداشتهاند، دریابد و سپس نسل دوم روشنفکری ایران، که با ناکامی نهضت مشروطه در برابر نظام قانونی و کارآمد و مدرن تا جنگ جهانی دوم مواجه بود و تلاش خود را در شناساندن درد ها متمرکز کردند و با نگرش کلیشان در رویارویی با تمدن غرب به نقد سنت و تجدد پرداخته اند، بشناساند.
در فصل اول زندگینامه و در فصل دوم جهان بینی (افق های پیدا و پنهان) در چهارچوب فکری شان نسبت به جهان، جامعه و انسان با توجه ویژه به دین هم به منزله نظام اعتقادی و هم به مثابه نماد اجتماعی بپردازد.
در فصل سوم به گره گاه اصلی آنان یعنی نگرش آنان نسبت به سنت و تجدد پرداخته است.
در فصل چهارم می کوشد از منظر این طیف از روشنفکران نسل دوم راه برون رفت از انحطاط جامعه ایران را بررسی کند و خواننده از ابتدای کتاب به دنبال نظر مولف در لابهلای تحلیل صادقانه وی از روایت اندیشه و راهبردهای این طیف از روشنفکران میگشت. اما برخلاف انتظار،مولف اینجا نه تنها نتیجه گیری خاص و قابل قبولی ارائه نداده است بلکه بر ابهامهای خواننده نیز می افزاید.
مولف در نتیجهگیری سعی دارد به دردها و آرمانهای آنان بپردازد لذا در درجه نخست آنچه در نزد آنان اهمیت داشت، برون رفت از انحطاط تاریخی و ترقی آن در جهت تحولات دنیای نوین است.
و در درجه دوم می خواهد به خواننده بگوید اگر چه این روشنفکران کامیابی چندانی نیافتند، اما از مهمترین ویژگیهای آنان خردورزی، اندیشه عملی، ملیگرایی،اعتراض و پویش برای تغییر بود.
اما قبل از نقد و بررسی آرای این چهار تن میکوشد ارتباط نسل دوم روشنفکری را با نسل اول که در جهت تحقق حاکمیت قانون و توسعه آزادیهای سیاسی و نوسازی در ایران گام برداشتهاند، دریابد و سپس نسل دوم روشنفکری ایران، که با ناکامی نهضت مشروطه در برابر نظام قانونی و کارآمد و مدرن تا جنگ جهانی دوم مواجه بود و تلاش خود را در شناساندن درد ها متمرکز کردند و با نگرش کلیشان در رویارویی با تمدن غرب به نقد سنت و تجدد پرداخته اند، بشناساند.
در فصل اول زندگینامه و در فصل دوم جهان بینی (افق های پیدا و پنهان) در چهارچوب فکری شان نسبت به جهان، جامعه و انسان با توجه ویژه به دین هم به منزله نظام اعتقادی و هم به مثابه نماد اجتماعی بپردازد.
در فصل سوم به گره گاه اصلی آنان یعنی نگرش آنان نسبت به سنت و تجدد پرداخته است.
در فصل چهارم می کوشد از منظر این طیف از روشنفکران نسل دوم راه برون رفت از انحطاط جامعه ایران را بررسی کند و خواننده از ابتدای کتاب به دنبال نظر مولف در لابهلای تحلیل صادقانه وی از روایت اندیشه و راهبردهای این طیف از روشنفکران میگشت. اما برخلاف انتظار،مولف اینجا نه تنها نتیجه گیری خاص و قابل قبولی ارائه نداده است بلکه بر ابهامهای خواننده نیز می افزاید.
مولف در نتیجهگیری سعی دارد به دردها و آرمانهای آنان بپردازد لذا در درجه نخست آنچه در نزد آنان اهمیت داشت، برون رفت از انحطاط تاریخی و ترقی آن در جهت تحولات دنیای نوین است.
و در درجه دوم می خواهد به خواننده بگوید اگر چه این روشنفکران کامیابی چندانی نیافتند، اما از مهمترین ویژگیهای آنان خردورزی، اندیشه عملی، ملیگرایی،اعتراض و پویش برای تغییر بود.
امیر محمدی